بهار
آب زنيد راه هين که نگار می رسد مژده دهيد باغ را بوی بهار می رسد
راه دهيد يار را ، آن مه ده چهار را کز رخ نور بخش او نور نثار می رسد
چاک شده ست آسمان،غلغله ای ست در جهان عنبر و مشک می دمد ،سنجق يار می رسد
رونق باغ می رسد، چشم و چراخ می رسد غم به کناره می رود ، مه به کنارمی رسد
تير روانه می رود ، سوی نشانه می رود ما چه نشسته ايم پس؟شه زشکار می رسد
باغ سلام می کند سرو قيام می کند سبزه پياده می رود ، غنچه سوار می رسد
خلوتيان آسمان تا چه شراب می خورند ! روح خراب و مست شد، عقل خمار می رسد
چون برسی به کوی ما،خامشی است خوی ما زان که زگفت و گوی ما، گرد و غبار می رسد
راه دهيد يار را ، آن مه ده چهار را کز رخ نور بخش او نور نثار می رسد
چاک شده ست آسمان،غلغله ای ست در جهان عنبر و مشک می دمد ،سنجق يار می رسد
رونق باغ می رسد، چشم و چراخ می رسد غم به کناره می رود ، مه به کنارمی رسد
تير روانه می رود ، سوی نشانه می رود ما چه نشسته ايم پس؟شه زشکار می رسد
باغ سلام می کند سرو قيام می کند سبزه پياده می رود ، غنچه سوار می رسد
خلوتيان آسمان تا چه شراب می خورند ! روح خراب و مست شد، عقل خمار می رسد
چون برسی به کوی ما،خامشی است خوی ما زان که زگفت و گوی ما، گرد و غبار می رسد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home