Simple

Monday, January 4

Helping...

If I can stop one heart from breaking,
I shall not live in vain;
If I can ease one life the aching,
Or cool one pain,
Or help one fainting robin
Unto his nest again,
I shall not live in vain.

14 Comments:

Anonymous lena said...

when you are not,the beats of pulse are cyclone
when you are not,the roar of rivers is not lucid
the valleys are scribble...
and I belive this sorrowful melody will be heard forever

Mon Jan 04, 05:45:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

"Life is a series of natural and spontaneous changes. Don't resist them - that only creates sorrow. Let reality be reality. Let things flow naturally forward in whatever way they like."

Mon Jan 04, 06:53:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

حرف های ما هنوز نا تمام
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
ناگهان
چقدر زود دیر می شود؟

Mon Jan 04, 07:41:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

مجال
بی رحمانه اندك بود و
واقعه
سخت
...نامنتظر

Mon Jan 04, 08:36:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

we leave
whether our remembrence will pass through the doors?
we cross
whether a sorrow will sit for us in the shadows?

Tue Jan 05, 07:42:00 pm 2010  
Blogger Unknown said...

زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است

Tue Jan 05, 08:31:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

All the birds have flown up and gone;
A lonely cloud floats leisurely by.
We never tire of looking at each other
Only the mountain and I.
The birds have vanished down the sky.
Now the last cloud drains away.
We sit together, the mountain and me,
until only the mountain remains.

Tue Jan 05, 10:22:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

چه دنیایی است دنیای ما
از میان اشک ها
در ان گام می نهیم
پیش از انکه ناوگان حرمان هایش را بشناسیم...

Thu Jan 07, 07:35:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

بعد از تو در شبان تیره و تار من

دیگر چگونه ماه

آوازهای طرح جاری نورش را

تکرار می کند

بعد از تو ، من چگونه

این آتش نهفته به جان را

خاموش می کنم ؟

این سینه سوز درد نهان را

بعد از تو من چگونه فراموش می کنم ؟

من با امید ِ مهر ِ تو پیوسته زیستم

بعد از تو

این مباد

که بعد از تو نیستم

بعد از تو آفتاب سیاه است

دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست

بعد از تو

در آسمان زندگی ام مهر و ماه نیست

بعد از من آسمان ــ آبی ست

آبی

مثل همیشه آبی

Fri Jan 08, 12:28:00 am 2010  
Anonymous Anonymous said...

دلم براي كسي تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به ميهماني گلهاي باغ مي آورد
و گيسوان بلندش را به بادها مي داد
و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد
دلم براي كسي تنگ است
كه چشمهاي قشنگش را
به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت
وشعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

Sat Jan 09, 07:07:00 pm 2010  
Anonymous Anonymous said...

آبی بهانه ای است برای آسمانی بودن
آبی دلیلی است برای دریایی بودن
آبی نمادی است برای برای عادل بودن
اما چه رنگی است ، رنگ آن جهانی بودن؟

Sun Jan 10, 09:17:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست

گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای
! خاک

Sun Jan 10, 09:49:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

او مردی بود از قرون گذشته
یاداور اصالت زیبایی
او در فضای خود
چون بوی کودکی
پیوسته خاطرات معصومی را
بیدار می نمود
او مثل یک سرود عامیانه سرشار بود
...از سادگی
معشوق من انسانی بود در سرزمین عجایب
زیرا
با خلوص دوست می داشت
ذرات زندگی
ذرات خاک
غمهای ادمی
و یک درخت را...

Mon Jan 11, 07:41:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم.
*
جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم.

Tue Jan 12, 02:54:00 am 2010  

Post a Comment

<< Home