posted by Blue @ 9:19 pm
آتش عشقم بسوخت خرقه طاعات راسیل جنون در ربود رخت عبادات رامسئله عشق نیست در خور شرح و بیانبه که به یک سو نهند لفظ و عبارات رادامن خلوت ز دست کی دهد آنکس که یافتدر دل شبهای تار ذوق مناجات راهر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهدپی نبرد هر کسی رمز و اشارات راجای دهید امشبم مسجدیان تا سحرمستم و گم کرده ام راه خرابات راخاک نشینان عشق بی مدد جبرئیلهر نفسی میکنند سیر سماوات رادوش تفرج کنان خوش ز حرم تا به دیررفتم و کردم تمام سیر مقامات راغیر خیالات نیست عالم و ما کرده ایماز دم پیر مغان رفع خیالات رابر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیزاز تو به یک جو هزار کشف و کرامات راوحدت از این پس مده دامن رندان ز دستصرف خرابات کن جمله اوقات را
Post a Comment
<< Home
1 Comments:
آتش عشقم بسوخت خرقه طاعات را
سیل جنون در ربود رخت عبادات را
مسئله عشق نیست در خور شرح و بیان
به که به یک سو نهند لفظ و عبارات را
دامن خلوت ز دست کی دهد آنکس که یافت
در دل شبهای تار ذوق مناجات را
هر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهد
پی نبرد هر کسی رمز و اشارات را
جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر
مستم و گم کرده ام راه خرابات را
خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل
هر نفسی میکنند سیر سماوات را
دوش تفرج کنان خوش ز حرم تا به دیر
رفتم و کردم تمام سیر مقامات را
غیر خیالات نیست عالم و ما کرده ایم
از دم پیر مغان رفع خیالات را
بر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز
از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را
وحدت از این پس مده دامن رندان ز دست
صرف خرابات کن جمله اوقات را
Post a Comment
<< Home