Simple

Thursday, November 21

بساط عیش



گاهی بساط عیش خودش جورمیشود
گاهی به صد مقدمه ناجور میشود
گاهی گمان نمیبری و کار جور میشود
گاهی به صد تلاش میسر نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود
گاهی گدای گدایی و چاره نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

شهریست در کناره آن شط پرخروش
بانخل های درهم و شب های پر ز نور
شهریست در کناره آن شط و قلب من
آنجا اسیر پنجه یک مرد پر غرور

شهریست در کنار آن شط که سالهاست
آغوش خود به روی من و او گشوده است
برماسه های ساحل و در سایه های نخل
اوبوسه ها ز چشم و لب من ربوده است

آن ماه دیده است که من نرم کرده ام
باجادوی محبت خود قلب سنگ او
آن ماه دیده است که لرزیده اشک شوق
درآن دو چشم وحشی و بیگانه رنگ او

ماه رفته ایم در دل شبهای ماهتاب
باقایقی به سینه امواج بیکران
بشکفته در سکوت پریشان نیمه شب
بر بزم ما نگاه سپید ستارگان

بردامنم غنوده چو طفلی و من ز مهر
بوسیده ام دو دیده درخواب رفته را
درکام موج دامنم افتاده است و او
بیرون کشیده دامن در آب رفته را

اکنون منم که در دل این خلوت و سکوت
ای شهر پرخروش،ترا یاد می کنم
دل بسته ام به او و تو او را عزیزدار
من با خیال او دل خود شاد می کنم

Tue Nov 26, 08:22:00 am 2013  
Anonymous blue said...

خاك را بدرودي كردم و شهر را
چرا كه او،نه در زمين و شهر و نه در دياران بود.
آسمان را بدرود كردم و مهتاب را
چرا كه او،نه عطر ستاره نه آواز آسمان بود.
نه از جمع آدميان نه از خيل فرشتگان بود،
كه اينان هيمه دوزخند
و آن يكان
در كاري بي‌اراده
به زمزمه‌ئي خواب‌آلوده
خداي را
تسبيح مي‌گويند.
سرخوش و شادمانه فرياد برداشتم:
((-أي شعرهاي من،سروده و ناسروده!
سلطنت شما را ترديدي نيست
اگر او به تنهائي
خواننده شما باد!
چرا كه او بي‌نيازي من است از بازارگان و از همه خلق
نيز از آن‌كسان كه شعرهاي مرا مي‌خوانند
تنها بدين‌انگيزه كه مرا به كند فهمي خويش سرزنشي كنند!-
چنين است و من اين را،هم در نخستين نظر باز دانسته‌ام.))

Fri Nov 29, 04:55:00 am 2013  

Post a Comment

<< Home