posted by Blue @ 1:42 am
عشق آن شعله ست کو چون بر فروخت هرچه جز معشوق باقي جمله سوخت
همه شب بر آستانت شده كار من گداييبخدا كه اين گدايي ندهم به پادشايي
من از عهد جوانی تا شدم پیرنکردم در جفای دوست تقصیرچرا فایز وفا کرد و جفا دیدکنم با کوکب بختم چه تدبیر ؟
نه فایز پیرعمر ماه و سالست غم هجران جانان کرده پیرم
Post a Comment
<< Home
4 Comments:
عشق آن شعله ست کو چون بر فروخت
هرچه جز معشوق باقي جمله سوخت
همه شب بر آستانت شده كار من گدايي
بخدا كه اين گدايي ندهم به پادشايي
من از عهد جوانی تا شدم پیر
نکردم در جفای دوست تقصیر
چرا فایز وفا کرد و جفا دید
کنم با کوکب بختم چه تدبیر ؟
نه فایز پیرعمر ماه و سالست
غم هجران جانان کرده پیرم
Post a Comment
<< Home