مرا تو بی سببی نیستی . به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟ ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک؟ کلام از نگاه تو شکل می بندد . خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی !
تلخی این جام، لبالب شده است حسرت پاسخی از تو عادت شده است صبر ایوبی ما هم شکل خجالت شده است شیوه رنجاندن ما اسباب کسالت شده است پیروی از پیغمیریت رنگ ضلالت شده است تلخی این جام، لبالب شده است
جمله زمزمه ها پر ز رفاقت شده است عشق یک دوست به تو عین جهالت شده است پاسخ این همه مهر به تو، مثل لجاجت شده است طاقت و حوصله هم مرگ صداقت شده است تلخی این جام لبالب شده است
6 Comments:
مراقب من باش !
از " من " ...
فقط
" تو " مانده ای ...!
مرا
تو
بی سببی
نیستی .
به راستی
صلت کدام قصیده ای
ای غزل؟
ستاره باران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دریچه ی تاریک؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد .
خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی !
تلخی این جام، لبالب شده است
حسرت پاسخی از تو عادت شده است
صبر ایوبی ما هم شکل خجالت شده است
شیوه رنجاندن ما اسباب کسالت شده است
پیروی از پیغمیریت رنگ ضلالت شده است
تلخی این جام، لبالب شده است
جمله زمزمه ها پر ز رفاقت شده است
عشق یک دوست به تو عین جهالت شده است
پاسخ این همه مهر به تو، مثل لجاجت شده
است
طاقت و حوصله هم مرگ صداقت شده است
تلخی این جام لبالب شده است
باغها را گرچه دیوار و در است
از هواشان راه با یکدیگر است
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه هاشان دست در دست هم است
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
Post a Comment
<< Home