Simple

Wednesday, February 3

تصویر تو


به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تاچند
تا چند
ورق خواهد خورد؟

20 Comments:

Anonymous lena said...

باز تصویر اوست
در دل من
یا که من
گاه به گاهی دلتنگی می کنم
...

Wed Feb 03, 11:46:00 am 2010  
Anonymous blue said...

به جست و جوی تو
بر درگاه ِ کوه میگریم،
در آستانه دریا و علف.

به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم
در چار راه فصول،
در چار چوب شکسته پنجره ئی
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.

Wed Feb 03, 01:17:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

چه بارانی ست در بیرون این اتاق؟
باران؟
ابرهای همه غم های تاریخ
یک باره بر سرم باریدن گرفته اند
...

Wed Feb 03, 04:28:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند

Wed Feb 03, 11:57:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

قاصدک !
هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ،
اما ،اما.
گرد بام و در من.
بی ثمر می گردی ...

Thu Feb 04, 03:07:00 am 2010  
Anonymous blue said...

آيا هنوز هم

ديوار كوچه آن خانه

از اشك هاي هر شبه من

نمناك مانده است ؟

Fri Feb 05, 02:24:00 am 2010  
Anonymous lena said...

خانه دوست کجاست؟” در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
“نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌آرد،
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی:
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می‌پرسی
خانه دوست کجاست.”

Fri Feb 05, 08:01:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش ؟
یا چشم مرا ز جای برکن
یا پرده ز روی خود فروکش
یا بازگذار تا بمیرم
کز دیدن روزگار سیرم
دیری ست که در زمانه ی دون
از دیده همیشه اشکبارم
عمری به کدورت و الم رفت
تا باقی عمر چون سپارم
نه بخت بد مراست سامان
و ای شب ،‌نه توراست هیچ پایان

Fri Feb 05, 10:41:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

ديشب ماهم باز در خواب
. كنار پنجره نشسته بود.
دسته گلی از مهتاب را.
بی اشاره من.
بر طاقچه دلم نهاد ...

Fri Feb 05, 10:53:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته
در پای باد
با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سالهای سخت
رفتیم و
سوختیم و
فروریختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد

Sat Feb 06, 02:55:00 am 2010  
Anonymous lena said...

:در میان اشک ها پرسیدمش
خوش ترین لبخند چیست؟
چشمه ای در چشم مشکینش شکفت
:گفت
لبخندی که عشق سر بلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من زجان بخریدمش

Sun Feb 07, 06:23:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

ای تصویر هستی
چه زود بر بوم خاک
نقش بستی ! ؟
اکنون
دستهایم را می گشایم
و به استقبال دستهای خزان
می شتابم
چرا که
بهار
در دستهای تو
رفت .
چرا که
مرگ
از رفتن تو
زندگی یافت

Mon Feb 08, 12:00:00 am 2010  
Anonymous Anonymous said...

من با دل شكسته

آئينه به گرد نشسته

هنوز هم

گستردگي بستراين رود خسته را

تا دور دست بيشه آن سوي رود

مي بينم

Tue Feb 09, 12:00:00 am 2010  
Anonymous lena said...

ای که از این قفس می پری
رخت به بالای فلک می بری
زندگی تازه ببین بعد ازین
چند ازین زندگی سرسری؟
جامه این جسم غلامانه بود
بافته اند از صفتت مشتری
مرگ حیاتست و حیاتست مرگ
عکس نماید نظر کافری
سوخت در این اخر دنیا دلت
باز رهید از خر و خرخری
خانه تن گر شکند هین منال
خواجه! یقین دان که ز زندان رهی
....
این مثنوی را ماه رمضان
زنده یاد مجیبم
برایم خواند

Tue Feb 09, 08:03:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

نـماز شام غریبان چو گریه آغازم
بـه مویه‌های غریبانـه قصـه پردازم
بـه یاد یار و دیار آن چنان بـگریم زار
کـه از جهان ره و رسم سـفر براندازم

Thu Feb 11, 01:36:00 am 2010  
Anonymous lena said...

از رنجی خسته ام که از آن من نیست

بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست

با نامی زیسته ام که از آن من نیست

از دردی گریسته ام که از آن من نیست

از لذتی جان گرفته ام که از آن من نیست

به مرگی جان می سپارم که از آن من نیست.

Thu Feb 11, 07:08:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

کـشـتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گـشـت هر گوشه چشم از غم دل دریایی

Thu Feb 11, 10:07:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

ای لحظه ی شگفت عزیمت
بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت
بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن
میان ما و پرنده
میان ما و نسیم
شکست
شکست
شکست

Fri Feb 12, 09:30:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

قصه ا ی است درون من ‏،
میان
راهروهای خیال این قصه من هستم
روزی کسی آمد میان خواب زندگیم
عاشق
تادراین قصه بماند ،
تاانتهای دلشورره های بارانی اش دراین قصه خواهد ماند

Sat Feb 13, 12:42:00 am 2010  
Anonymous blue said...

باز پاییز است
باز فوج قمریان برگ
و آشیان شاخساران را
به حسرت
ترک گفتن شان

Sat Feb 13, 02:08:00 am 2010  

Post a Comment

<< Home