Simple

Wednesday, March 3

دریای بی خورشید


شناور سوی ساحل های ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
گریز ما
نیاز ما
نشیب ما
فراز ما
شتاب شاد ما با هم
تلاش پاک ما توام
چه جنبش ها که ما را بود روی پرده دریا
شبی در گردبادی تند روی قله خیزاب
رها شد او ز آغوشم
جدا ماندم ز دامانش
گسست و ریخت مروارید بی پیوند مان بر آب
از آن پس در پی همزاد ناپیدا
بر این دریای بی خورشید
که روزی شب چراغش بود و می تابید
به هر ره می دوم نالان به هر سو می دوم تنها

12 Comments:

Anonymous lena said...

منم با صدایی که یکپارچه سکوت است!
منم با دلی که مدتها از بغضی ابریست و هیچ بارانی بر آن
نمی بارد!
منم و اینهمه تکرار که از درد آن رهایی نمی یابم!
میخواهم پرواز کنم و رها شوم از هرآنچه که مرا به این زمین خاکی پیوند میدهد!
خسته ام!
از اسارت واژه ها!
از شکایت لحظه ها!
از سخاوت سایه ها که نمیگذارند خورشید دیده شود!
آه... چه زود گذشت!
و چه زود تمام شد آن آرامش شیرین بدون آنکه فرصت لمسش را داشته باشم!

Wed Mar 03, 06:43:00 am 2010  
Anonymous blue said...

چونین شتابان کجا می روی ... آه
اینجاست
آنجا که دیگر نخواهیش دیدن
ای کاروان شتابنده ی عمر
لختی درنگی درنگی

Wed Mar 03, 06:33:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

در هوای تر پس از باران
من خود
برادرم را دیدم
فراز گورش ایستاده
قدکشیده و دستها برافراشته
بالای بلندش
هر دم فراتر می رفت
تن از سروها گذرانید
بالا و بالاتر شد
بهتر دیدنش را سر بر کردم
خورشید بود که همه جا را می پایدد
چه رشدی دارند رفتگان
چه اوجی
وقتی به سربلندی مرده اند

Thu Mar 04, 01:12:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

نمي دانم ؟

اگريك بار ديگرخلق مي گشتم ،

اگر يك بار ديگر ،نوجوان وكودك ونوزاد مي گشتم ،

كدامين راه را از نو نمي رفتم ؟

ويك بار وصدبار وهزاران بار مي رفتم ؟

نمي دانم چه مي كردم ؟

چه مي خواندم

چه دراين عالم بي ريشه وبنيا د مي كشتم ؟

نمي دانم ؟

Fri Mar 05, 07:24:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

برف می بارد
برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
کوهها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ

Sun Mar 07, 01:14:00 am 2010  
Anonymous blue said...

خاموش وار آمد
همچون نسیم صبح سبک پای و بی شتاب
تابید
در ظلمت و سکوت به ویرانه های شب
مانند روشنایی معصوم ماهتاب
چه مهربان به زمزمه جاری شد
چون چشمه فروتن دره
تا خاک تشنه را برساند کفی ز آب
او شعر می سرود
اندک و کوتاه
گویا دمی و آه
اما
گلبانگ او پیام به فردا بود
کز درد برکشید در این خانه خراب
شب زنده دار شمع
که اینک
یادی ز شعله بود گرمی دود آلود
در گرگ و میش صبح
بالی کشید یک دم و آرام شد
به خواب

Tue Mar 09, 03:36:00 am 2010  
Anonymous lena said...

ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند

کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند

در سایه های شب تو را تنها نوشتند

سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند

احساس پاکت را همه تکفیر کردند

محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند

Wed Mar 10, 09:15:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

در گذرگاهی چنین باریک
ور شبی این گونه دل افسرده وتاریک
کز هزاران غنچه لب بسته امید
جز گل یخ گل در برف و در سرما نمی روید
من چه گویم تا پذیرای کسان گردد
من چه آرم تا پسند بلبلان گردد
من در این سرمای یخبندان چه گویم با دل سردت
من چه گویم ای زمستان با نگاه قهر پروردت

Wed Mar 10, 10:42:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

برداشت آسمان را
چون کاسه ای کبود
و صبح ِ سرخ را
لاجرعه سر کشید
آنگاه
خورشید در تمام ِ وجودش طلوع کرد

Sun Mar 14, 01:13:00 am 2010  
Anonymous blue said...

همه در فکر عيدند ما در ماتم ياريم


محرم صد شرف دارد به اين عيدی که ما داريم

Mon Mar 15, 09:24:00 pm 2010  
Anonymous lena said...

عجب عید منحوسیست این عیدی که ما داریم
خداوندا تو رحمی کن به این عیدی که
ما داریم
...

Mon Mar 15, 10:17:00 pm 2010  
Anonymous blue said...

من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر زمرگ
سر سبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم
پرتپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم
پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم

Tue Mar 16, 11:14:00 pm 2010  

Post a Comment

<< Home