آن روزها رفتند\ آن روزهاي عيد\ آن انتظار آفتاب و گل \ آن رعشه هاي عطر\ در اجتماع ساكت و محبوب نرگس هاي صحرايي \ كه شهر را در آخرين صبح زمستاني \ ديدار مي كردند... \ آن روزها رفتند\ و دختري كه گونه هايش را \ با برگ هاي شمعداني رنگ مي زد، آه \ اكنون زني تنهاست
اما من فشرده و دلتنگم که عزیزانم را در کنار ندارم شهیدانم را و تاجی بی سر یا سری بی تاج را تا نثار پایشان کنم هدیه آن ایام رنج و شادی این دم در بزم یاد شمایم فشرده و دلتنگ با شاخه گل یخ با شمع سوخته و با شراب خون
9 Comments:
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشی در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن پر خونش را
خصم با تیر به تابوت بهم دوخته بود
...
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشی در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن پر خونش را
خصم با تیر به تابوت بهم دوخته بود
...
ماه غمناک
راه نمناک
ماهی قرمز افتاده بر خاک
پس چرا، پس چرا عاشق نباشم»
من که میدانم به دنیا اعتباری نیست نیست
بین مرگ و ادمی قول و قراری نیست نیست
من که میدانم اجل ناخوانده و بی دادگر
سرزده می اید و راه فراری نیست نیست
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
آن روزها رفتند\ آن روزهاي عيد\ آن انتظار آفتاب و گل \ آن رعشه هاي عطر\ در اجتماع ساكت و محبوب نرگس هاي صحرايي \ كه شهر را در آخرين صبح زمستاني \ ديدار مي كردند... \ آن روزها رفتند\ و دختري كه گونه هايش را \ با برگ هاي شمعداني رنگ مي زد، آه \ اكنون زني تنهاست
اما من
فشرده و دلتنگم
که عزیزانم را در کنار ندارم
شهیدانم را
و تاجی بی سر
یا سری بی تاج را
تا نثار پایشان کنم
هدیه آن ایام رنج و
شادی این دم
در بزم یاد شمایم
فشرده و دلتنگ
با شاخه گل یخ
با شمع سوخته و
با شراب خون
با در خاک خفتگان جمال بهاران
چگونه باد
بر ماهیان زنده تپیدن در دریا
چگونه باد
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
جانا بهاران در این خزان
چگونه باد...
یاد آر آن زمرد دلتنگ
آن نازنین گیاه
آن ساق سبز خشم شده بر خویش زیر سنگ
آن را که برنیامده پژمرد
آن را که باد برگ و برش برد
یاد آر ای بهار
Post a Comment
<< Home